کیاناکیانا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات بهار زندگیمان کیاناجان

پنج ماهگی پرنسس نازم

پرنسس من پنج ماهگیت مبارک به نظرمن هیچ چیزی در دنیا لذت بخش تر از این نیست که صبح چشمانت را باز کنی و حضور یه پرنسس زیبا را در کنارت حس کنی؛ خدایا هزاران بار بابت هدیه باارزشت که به ما دادی ازت سپاسگذاریم کیانای عزیزم طی این پنج ماه که گذشت داری با محیط جدیدیت انس پیدا میکنی ؛ راحت روی شکم میروی ؛ صدا ها و آواهای بامزه درمیاوری؛ هرکسی که قصد خروج از خانه را دارد شما سریعا تصمیم میگیری با ذوق بغلش بروی تا شما را هم ببرد ولی اگر نبردن گریه نمیکنی ،برای اسباب بازیهات ذوق میکنی، روروک ات را دوست داری و وقتی داخلش هستی کمی به جلو می آیی ولی زود خسته میشی و میخوای بیای بیرون و چراغهای آبی رنگ روروک را بخوری  . ...
30 بهمن 1395

جابه جا کردن قاشوق با دستان نازنینت

کیانا دلبندم امروز داشتم بهت ویتامین آد می دادم که طبق معمول قاشوق رو با دست چپت ازم گرفتی و بردی طرف دهانت و برای اولین بار قاشوق رو بعد از چند ثانیه به دست راستت دادی. چهار ماه و یازده روزِ من این هم روند حرکت شما ...
11 بهمن 1395

رفتن روی شکم

کیانای من چند روزی میشد که روی شکم می رفتی ولی امروز دیگه سریع تا روی زمین بودی و دورت باز بود غلت می خوردی و می رفتی روی شکم و کلی ذوق می کردی و کلی با صدای بلند برامون قهقه می زنی و وقتی برات لالایی میگم تو هم مامانی رو با صدای خوشکلت همراهی میکنی. واااااااااااای نمی دونی چقدر خوردنی شدی کلی شیطون شدی و تا روی زمین هستی نیم خیز میشی که بلند بشی تا میشونیمت رو به جلو میری که بایستی  (به عبارتی میشه گفت آخرای چهار ماه روی شکم رفتی ولی امروز سریعاً تا روی زمین بودی روی شکم می رفتی یعنی چهار ماه و پنج روزگی) ایشون دخمل خوشمل مامان و باباشههههههه ...
5 بهمن 1395
1